جناحهای رژیم اسلامی و امامزاده ناسیونالیسم !
على جوادى
اخیر ما شاهد مانورها و تبلیغاتی از جانب برخی از جناحهای رژیم اسلامی در زمینه توسل به سمبلهای ناسیونالیستی بوده ایم. جناح اصلاح طلب حکومتی و مشخصا میرحسین موسوی در بیانیه "حقوق" شهروند جامعه اسلام زده ریشه و تاریخ "حقوق بشر" را به "کورش کبیر"٬ که در قرآن هم از آن نام برده شده٬ متصل کرد. از طرف دیگر احمدی نژاد هم در مراسم پرده برداری از "لوح کورش" به ایران دست به تبلیغاتی ناسیونالیستی زد که در تبلیغات این جریانات کم سابقه بود. پیش از آن نیز مشایی مباحثی در زمینه روایت ایران از اسلام و مشخصا "اسلام ایرانی" و برتری آن در برابر سایر روایات از اسلام ارائه کرده بود. این مجموعه و تبلیغات مشابه این سئوال را ایجاد بوجود آورده است که گویا چرخشهایی در مبانی هویتی و ایدئولوژیک جناحهایی از حاکمیت در جریان است. گویا جناحهایی از حاکمیت راز تداوم بقاء رژیم اسلامی و تحکیم موقعیت خود را در توسل به سمبلهای ناسیونالیستی و کلا ترکیب ناسیونالیسم در هویت اسلامیستی رژیم میدانند. گویا این دریچه ای برای نجات رژیم اسلامی از بحران حکومتی است. در باره این ارزیابی غیر واقعی از موقعیت ابژکتیو رژیم اسلامی و امکان تغییر هویت آن به چند مساله اساسی باید اشاره کرد:
١ - رژیم اسلامی حکومت سیاسی یک جنبش ارتجاعی معاصر است که ما از آن تاکنون تحت عنوان "اسلام سیاسی" نام برده ایم. اسلام سیاسی جنبشی است که پس از شکست پروژه مدرنیزاسیون در منطقه خاورمیانه٬ توسط جنبشهای ناسیونالیستی و بعضا سکولار٬ عروج کرد. این جنبش تا مغز استخوان ارتجاعی در خلاء و سرگیجی جنبشهای پروغربی و همچنین پرو شوروی در این کشورها قد علم کرد و به یک نیروی قابل ملاحظه در سرنوشت سیاسی جوامع اسلام زده تبدیل شد. تصرف قدرت سیاسی توسط این جریان در ایران در متن توافق و چراغ سبز دول غربی به کل این جنبش جایگاه و مکان کاملا متفاوتی در خاورمیانه و به دنبال آن در سطح جهانی بخشیده است. هدف اصلی این جنبش سهم بری از قدرت سیاسی در سطح کشورهای منطقه است. این سهم بری در عین حال و در شرایط حاضر به معنای مقابله قهرآمیز با گرایش ناسیونالیسم پروغربی و همچنین گرایشات ملی – اسلامی در این جوامع است. اسلام ابزار اصلی باز تعریف قدرت سیاسی و شالوده فکری و ایدئولوژیک این جنبش ارتجاعی است.
۲ - هرگونه تغییر و تحولی در بنیادهای فکری و سیاسی جناحهای رژیم حاکم بدون یک کشمکش سیاسی٬ بعضا خونین و قهرآمیز٬ به آسانی ممکن نیست. نه جناح اصلاح طلب حکومتی میتواند به سادگی در بنیادهای سیاسی و نظری خود تغییری قابل ملاحظه و چشمگیری ایجاد کند و نه بخشهایی از جناح راست میتوانند به سادگی هویت نظری و ایدئولوژیک خود را تغییر دهند. محدوده مانور و بازی این جریانات تماما توسط چهارچوبهای جنبش اسلام سیاسی رقم خورده است. این نیروها نمیتوانند هویت خود را بدون زیر و رو شدن تغییر دهند. به عبارت دیگر جریانات شکل دهنده این جنبش در تغییر هویت خود چندان مختار نیستند. مسلما درجه تاکید هر گرایشی در این جنبش بر مبانی اسلام و تلاش برای حقنه کردن اسلام در هویت سیاسی و بافت جامعه میتواند متفاوت باشد و یا تغییر کند٬ اما مبانی پایه ای و تعلق جنبشی جریانات قید شده امر متغییری نیست که بر حسب مصالح روز دستخوش تغییرات قابل ملاحظه و پایه ای شود. این مبانی دائمی تر و ریشه ای تر از نوسانات روزمره جریانات مختلف متعلق به یک جنبش واحد در تحولات سیاسی جامعه هستند. از این رو نه جریانات اصلاح طلب حکومتی میتوانند تغییر چندانی در مبانی هویتی خود ایجاد کنند و نه باند احمدی نژاد- مشایی و امثالهم میتوانند دست به چنین تغییر وتحولی بزنند.
۳ - هر گونه تلاش برای تغییر هویتی در نیروهای این جنبش با واکنش همه جانبه گرایشات دیگر این جنبش مواجه خواهد شد. و چنانچه این نیروها بخشی از قدرت سیاسی را در کنترل و اختیار خود داشته باشند٬ این درگیری بعضا حتی ابعاد قهرآمیز بخود خواهد گرفت٬ همانطور که این گرایشات در تاریخ مناسبات تاکنونی خود نشان داده اند. این خصلت مناسبات درونی رژیم اسلامی به این واقعیت برمیگردد که کلا اسلام سیاسی سهم بری خود از قدرت سیاسی را اساسا در کشمکش با نیروهای ناسیونالیست پرو غربی به چنگ آورده است و از این رو هر گونه تلاشی برای تغییر هویت نیروهایی در این جنبش و ادغام ناسیونالیسم در این گرایشات با همان درجه خصومت با نیروهای ناسیونالیسم پرو غربی از جانب نیروهای دیگر این جنبش روبرو خواهد شد. همانطور که بخشهایی از جریانات راست حاکم در مقابله با اقدامات احمدی نژاد و مشایی به شدت عکس العمل نشان دادند. این واکنش خصلت نمایی رودررویی با این چنین تلاشهایی حتی در شکل نطفه ای آن است.
۴ - این تصور که رژیم اسلامی میتواند در مقابله با موج مردم بپاخواسته و سرنگونی طلب دست به تغییر و تحول در بنیادهای سیاسی و ایدئولوژیک خود بزند یک توهم و یک تصور ساده انگارانه است. نه بخشهایی از رژیم و نه کلا هویت سیاسی رژیم میتواند چنین سیری را بدون کشمکشها و درگیری های اجتماعی همه جانبه ای از سر بگذراند. چنین تغییر و تحولی مسلما دارای پی آمدهای عظیم اجتماعی خواهد بود. مردم و جنبشهای اپوزیسیون در چنین شرایطی در اوضاع دخالت خواهند کرد و این تغییرات را به معنای شکست ایدئولوژیک سیاسی رژیم معنی کرده و حمله به آن را تشدید خواهند کرد. به اعتباری هرگونه تغییری در هویت رژیم به عقب نشینی از مواضع پایه ای این رژیم معنا و ترجمه شده و به زمینه ای برای تعرض به کل این هویت تبدیل خواهد شد. جناح راست رژیم اسلامی آخرین جریانی خواهد بود که تلاش کند به چنین ابزار و شیوه ای برای بقاء متوسل شود.
۵ - توسل به ناسیونالیسم٬ بر خلاف تصورات ساده انگارانه٬ مجرایی برای نجات و یا از زیر ضرب خارج کردن رژیم اسلامی نیست. ایدئولوژی و قالبهای فکری و نظری در جامعه زمانی ارزش سیاسی و اجتماعی کسب میکنند و "توده گیر" میشوند که به ابزاری برای تغییر و خلاصی از وضعیت وخیم سیاسی و اقتصادی در اذهان توده های جامعه تبدیل شوند. توسل رژیم اسلامی و یا جناحهایی از آن به ناسیونالیسم و این امید پوچ که با این رویکرد میتوانند ذره ای مقبولیت برای خود ایجاد کنند هیچ معنایی بیش از کودنی و استیصال ندارد. توسل به برخی تبلیغات ناسیونالیستی توسط جناحهایی از رژیم اسلامی نه به معنای یک انتقال سیاسی پایدار و تغییر در مبانی هویتی این جناحها بلکه عمدتا یک مانور تبلیغاتی و سیاسی بی حاصل و پوچ است.
۶ - ناسیونالیسم یک گرایش مخرب٬ ضد انسانی و تماما ارتجاعی است. ناسیونالیسم در تحولات سیاسی امروز ایران همان نقش مخربی را ایفا میکند که اسلام و جنبش اسلامیستی کلا در تحولات منتج به آنچه که "انقلاب ۵۷" نامیده شد٬ بازی کرد. یک وظیفه همیشگی جنبش کمونیسم کارگری نقد و افشای بی امان نقش و جایگاه این ایدئولوژی نافی برابری انسانها و جنبشهای مختلف ناسیونالیستی است. هر درجه توسل ابزاری و یا مانوری به این هویت کور و ضد انسانی توسل بخشهایی از رژیم اسلامی کار ما کمونیستهای کارگری در نقد این گرایش را تسهیل و آسان میکند. رژیم اسلامی ایرانیزه شده حتی اگر متولد شود٬ پدیده ناقص الخلقه و شکننده تری خواهد بود . *
|